قسمت دوم | زمین خالی
Update: 2022-08-15
454
Description
شما در این قسمت در حال شنود مکالمه حامد و مینا در رستورانی واقع در شمال تهران، حوالی ساعت هشت شبِ پنج شنبه می باشید.
برای شنیدن بهتر شنود،حتما از هندزفری استفاده کنید
.
.
گویندگان این قسمت: سارا اسکویی | آراز صالحی
نویسنده و تنظیم کننده: مونا زارع
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
In Channel
چرا باید این خانوم انقدر اعتماد بنفسش رو زیر پا له کنه و با اقایی دیدار کنه یه دورانی رهاش کرده این نشونه ای کمبود اعتماد بنفسش داره
پادکستتون عالیه فوقالعاده من بعضی از اپیزودها رو چندین مرتبه گوش کردم کاش زودتر اپیزود میدادید🥺
چقدر این دختره احمق که دو بار پسره اونو اصلا ادم حسابش نکرد از طرفی پسره چقدر کثیفه خدا همیچن ادمایی و لعنت کنه احساسات یک دختره به مسخره میگیرند...
جالبترین قسمتش این بود که این همه درباره صداقت حرف زد ولی اخرش به امیرحسین دروغ گفت.
این پادکست نشون داد دخترای ایرانی فوق العاده احساسی و ضعیف هستن و هنوز نتونستن خودساخته و قوی باشند یه زندگی خوب برا خودشون بسازن
عجب چیزی بود این اپیزود👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼
واقعا عالی بود. یه پیشنهاد داشتم کاش هر قسمت رو یک روانشناس خبره تحلیل کنه. میبینم که خیلی از خانم ها با شخصیت مینا همزاد پنداری کردند و اگر یک روانشناس هر دو شخصیت که مشخصا مشکلات و تله های شخصیتی خودشون رو دارن رو بررسی کنه، میتونه کمک بزرگی برای اگاهی و اموزش تمام افراد با مشکلات مشابه بشه
اگر مینا خودشو دوست داشت و به خودش اهمیت میداد ده سال از زندگیش معطل این آقا نمیموند آخر سر هم اینجوری تحقیر بشه
رفتنی همیشه ذات و ماهیت رفتن داره نباید ازش انتظار موندن داشت این موندنی ها هستن که می مونن
شخصیت مستقل را یاد بگیریم
بعد از ده سال فاصله مگه چه اتفاقی افتاده چی بهتر و بدتر شده که بخوای سفره دلتو برای طرف مقابل باز کنی هیچکدوم از دو طرف شخصیت درستی نداشتن آقا فرصلت طلب ، بی مسئولیت ،و از نظر خودش عقل کل خانم ضعیف ،بی هدف ، عدم تلاش برای رشد فردی و واقعا تامل برانگیزه گوش بدین دوستان خسته نباشید 🌹💚
از ظهر که گوش کردم اپیزودو هنوووووز دارم بهش فک میکنم و چندبار گوشش کردم.هربار هم به پسره حق میدم و دلم میخواد دختره رو بزنننننم
چیزی که میگم رو حتی خودم از گفتنش میترسم اما خیلی درسته! کسی که به خاطر چندبار به خاطر یک انتخاب اشتباه زمین خورده، اگه از کنارش رد شدی توهم یه لگد بزن بهش
مردی که تا فهمید دوستش داره فرار کرد. بنظرم هر دوتا با نظراتی که در مورد طرف مقابلشون می دادن داشتن خودشون رو تعریف می کردن. چقدر من قلم شما رو دوست دارم خانم زارع 🙂🙃
وااای چه مکالمه سمی بود.هر دو طرف گفتگو مریض بودن.اعصاب خرد کن بود.
وای، چقدر دلم میخواست یه دونه پا پشت دست محکم بخوابونم توی دهن پسررره
هم اموزنده بود و هم حس نزدیک غم رو نشون میداد ..
چه حال عجیبی دارن...
چه سبک جالبیه
چقدر روایت واقعی و ملموسی بود 👌🏻 احساس غم کردم عمیقا 🥲